سلام ای روشنای باور من
چه قابل دارد ای ایران، سر من؟!
خزر را دوست دارم مثل بابا
خلیج فارس اما، مادر من!
×××××××××××××××××××
غزل می گویم و می جوشم از نو
خدا می آورم، می نوشم از نو!
چروک و کهنه ای، اما، خلیجم
اتویت می کشم، می پوشم از نو
عالم همه قطره اند و درياست حسين
خوبان همه بنده اند و مولاست حسين
عزاداريتان مقبول
شعله های زرد و قرمز تو را به یاد چه می اندازند؟ شعله هایی که گاهی آنقدر بی رحمند که همه چیز را می بلعند. اگرچه این شعله ها زیبایی خاص خود را دارند ؛ اما گاهی به خاطر اندکی بی دقتی یا شاید هم به خاطر بازیگوشی یک کودک حادثه ای برزگ رقم بخورد.
به یاد آور لحظه ای را که همه تلاش می کنند برای مهار عامل مرگ !
لحظه ای که همه در دستشان سطل آبی است یا لحظه ای که صدای ناله از خانه هایی که به خاکستر تبدیل می گردند بلند می شود
این ها تنها یک حادثه نیست ؛ بلکه عبرتی است برای همگان تا بدانند که : حادثه هیچ وقت خبر نمی کند
آری؛ به یاد آور لحظه ای را که مأموران آتش نشانی با تلاش وصف ناپذیری و با به خطر انداختن و نادیده گرفتن زندگی خود با تمام وجود برای نجات همنوعشان تلاش می کنند. لحظات مرگ و زندگی؛ لحظاتی که گاه صدای ناله را می توان شنید و گاه تنها سکوتی مرگبار است.
لحظاتی که درون هیچ کس آرام و قرار نیست.
مأموران آتش نشانی تلاش خود را برای عدم گسترش شعله های مرگ می کنند؛ اما آیا می توان این خسارت سنگین را جبران کرد؟ مسلماً دیگر همه چیز به خاکستر تبدیل شده و تنها نتیجه اخلاقی از این حادثه، عبرت گرفتن و بیشتر دقت نمودن است.
هم اکنون در سراسر کشور